«مدرسه روابط عمومی»- داستان مردی که کلاهش را تکان میداد تا زرافهها را دور کند، تمثیلی از توهم مفید بودن در روابط عمومی است. بسیاری از فعالیتهای روابط عمومی، مانند انتشار بیانیههای مطبوعاتی، برگزاری رویدادها و ارسال ایمیلهای انبوه، بدون بررسی اثربخشی آنها انجام میشوند. متخصصان روابط عمومی ممکن است به سادگی به انجام وظایف خود عادت کنند، بدون اینکه در مورد تاثیر واقعی آنها بر شهرت برند، آگاهی از برند یا روابط با ذینفعان کلیدی فکر کنند.
این داستان چند درس برای متخصصان روابط عمومی دارد:
در اینجا چند نمونه از سوالاتی که متخصصان روابط عمومی باید از خود بپرسند، آورده شده است:
با پرسیدن این سوالات و پاسخ صادقانه به آنها، متخصصان روابط عمومی میتوانند از توهم مفید بودن اجتناب کنند و برنامههای روابط عمومی موثرتری را توسعه دهند.
اصل داستان:
مردی هر روز راس ساعتی معین به گوشه میدان شهر میرفت و لحظاتی کلاهش را از سرش بر میداشت و به شدت تکان میداد. روزی پلیس علت این کار را از وی جویا شد. گفت: با این کار زرافه ها را دور میکنم. پلیس پرسید: من در این جا زرافهای نمیبینم؟ پاسخ شنید: این نشان میدهد که من کارم را درست انجام میدهم.
تکنیکهای درمان و مقابله:
بی رحمانه در مورد روابط علت معلولی بین متغیرها بپرسید. از کسانی که سال هاست یک کار را انجام میدهند توضیح بخواهید چرا بین کاری که انجام میدهند و نتایجی که میبینند رابطه ای وجود دارد. با به کارگیری این تکنیکها، متخصصان روابط عمومی میتوانند فرضها را به چالش بکشند، اطلاعات را جمعآوری کنند و تصمیمات آگاهانهتری در مورد فعالیتهای خود بگیرند.