«مدرسه روابط عمومی»- پذیرش یکی از زیباترین و قدرتمندترین واژههایی است که میتوانیم در زندگی خود به کار ببریم. در حوزه روابط عمومی نیز، پذیرش نقشی حیاتی در ایجاد تعاملات اصیل و پایدار ایفا میکند.
پذیرش در روابط عمومی به معنای:
اولین قدم برای ایجاد ارتباطی موثر، درک و شناخت مخاطبان است. این شناخت شامل در نظر گرفتن پیشینه، فرهنگ، باورها، نیازها و خواستههای آنها میشود.
در دنیای امروز، تنوع نظرات و دیدگاهها امری طبیعی است.
یک متخصص روابط عمومی باید به همه نظرات احترام بگذارد، حتی اگر با آنها موافق نباشد.
انتقادات فرصتی برای رشد و پیشرفت هستند.
یک متخصص روابط عمومی باید با ذهنی باز به انتقادات گوش دهد و از آنها برای بهبود عملکرد خود استفاده کند.
هیچ کس کامل نیست و همه ما ممکن است اشتباه کنیم.
یک متخصص روابط عمومی باید شجاعت پذیرش اشتباهات خود را داشته باشد و برای اصلاح آنها تلاش کند.
در روابط بین فردی، کینه و کدورت سم مهلکی برای تعاملات است.
یک متخصص روابط عمومی باید گذشت و بخشش را سرلوحه کار خود قرار دهد.
با به کارگیری مفهوم پذیرش در روابط عمومی، میتوانیم به:
پذیرش، پایه و اساس اعتماد و احترام است.
زمانی که مخاطبان احساس کنند که درک و پذیرفته شدهاند، به شما اعتماد میکنند و به شما احترام میگذارند.
پذیرش، تعاملات را از حالت سطحی و تصنعی خارج میکند و به آنها عمق و اصالت میبخشد.
پذیرش، زمینه را برای گفتگوی سازنده و حل و فصل مناقشات به طور مسالمت آمیز فراهم میکند.
زمانی که افراد احساس پذیرش کنند، در فضایی امن و حمایتی قرار میگیرند و میتوانند آزادانه نظرات و عقاید خود را بیان کنند.
در نهایت،
به یاد داشته باشیم:
ما در مدرسه روابط عمومی می توانیم مشاوره ها و آموزش های مختلفی را در اختیار شما قرار دهیم تا بتوانید پذیرش خود را در زمینه های مختلف افزایش دهید. این مشاوره ها در غالب برنامه منتورشیپ به شما کمک می کند تا توان خود را در رویارویی با مسائل ارتقا دهید. با ما تماس بگیرید.
«مدرسه روابط عمومی»- رابطه عاطفی دقیقا چیست؟ سوالی است که یک مسئول روابط عمومی یا یک شخص عادی می تواند از خود بپرسد. اما پاسخ به این سوال کمک می کند تا درکی عمیق تر از روابطمان و به ویژه روابطمان با جنس مخالف بدست آوریم.
شاید هیچکس نتواند جواب دقیقی به این سوال بدهد.
جان استنفورد می گوید:
ما عشق را نمی شناسیم،
تعریف عشق کار ما روانشناسان نیست؛
کار شاعران و هنرمندان است...
گوگنبال، روانکاو یونگین می گوید :
چیزی که در سال ها مطالعه و تحقیق و درس گرفتن از درمانگران و استادان مختلف آموختم این بود که رابطه قرار نیست حال کسی را خوب کند...
رابطه، ادامه ی تنهایی های فردی توست و شاید فقط با حضور دیگری بتوانی نبودن بهشت برروی زمین را درک کنی....
تمامی بهشت ها تاریخ انقضا دارند و اگر خیلی آگاه باشیم می فهمیم هیچ بهشتی روی زمین وجود خارجی ندارد...
در رابطه عاطفی بارها از بهشت بیرون می افتیم تا بفهمیم نمی توانیم انتظاری از محبوب داشته باشیم...
شاید گاهی فقط یک انتخاب داشته باشیم،
عشق بدهیم جزآنکه انتظار عشق داشته باشیم.
و شاید بتوانیم به این درک برسیم که عاشق از معشوق جداست...
دیگری، طرف مقابل تو، صرفا یک "دیگری" است نه راهی برای رسیدن به ایده آل های درون...
راه رسیدن به ایده آل های درون فقط جاده درون است نه بیرون !
رابطه جایی است که می توانی بفهمی تو واقعا کیستی؟
چقدر بخشنده ای؟ چقدر خسیسی؟ چقدر...
رابطه جایی است که می فهمی هیچکس مسئول شادی هیچ کس نیست...
خودت مسئول شادی و ناراحتی خودت هستی نه دیگری....
در یک رابطه عاطفی هر دو نفر بالغ میشوند؛
دختر به زن بدل می شود و پسر به مرد !...
نه از نظر جسمی...
بلکه به لحاظ روانی !...
رابطه جایی است که تو حل مسئله را می آموزی و سال ها پنهان کردن خودت در تنهایی ها را بیخیال می شوی و به شهر می آیی و می فهمی:
درویش آن نیست که به کوه رود
درویش در میان مردمان عارف می گردد.
رابطه،
فراموش کردن دوران کودکی و شیرخوارگی است؛
رهایی از گیرکردگی های رشد و رسیدن به بلوغ؛
رابطه احترام متقابل است در عین احترام به خود با رعایت دقیق مرزهای عاطفی و شخصی...
رابطه عاطفی، گیر آوردن یک شریک رقص و همراه برای میهمانی های شبانه نیست؛
درک طرف مقابل است؛
یعنی درونیات خودت!
رابطه،
آمدن برای ماندن است نه آمدن برای رفتن؛
رابطه یعنی زخم های من مال من است و اگر توانستی درکم کنی؛
بیشتر عاشقت می شوم اما ببخشید که نمی توانم خوبت کنم،
التیام و شفای
تو، در توست...!
«مدرسه روابط عمومی»- قاعده ای در روابط وجود دارد که می تواند معیار خوبی برای سنجش آن ها باشد. خیلی وقت ها افراد جذب کسانی می شوند که بخشی از نقاط ضعف شان را پوشش می دهد.
این کشش و جذبه در کوتاه مدت نه تنها می تواند رابطه را حفظ کند بلکه شور و اشتیاقی به همراه دارد که مانع اندیشیدن عمیق تر به رابطه می گردد.
در اینگونه رابطه ها همیشه یک نفر انرژی دهنده است و دیگری انرژی خوار. یک نفر حامی است و دیگری حمایت گیرنده.
روند فرسایشی که مرور زمان آرام آرام خستگی های آن را جلوگر می کند و به جایی می رساند که همان ویژگی که روزی نقطه اتصال رابطه بود نقطه انفصال آن می شود. کم کم افراد از هم دور شده شاید بدون اینکه حتی بفهمند چرا!!!
وجود اینگونه روابط علی رغم هزینه هایی که دارند، در کسب شناخت عمیق تر افراد از شخصیتشان نقش مهمی ایفا می کنند؛ امتحان دشواری که پیچ و خم های روان را بیرون کشیده و به دنبال راه حلی برای اصلاح آن است. نادیده گرفتن و گریختن از آنها، بخشی از رشد را مختل خواهد کرد.
بنابراین آنچه مهم است توانائی فرد در تشخیص ضعف ها، مواجهه با آنها و یافتن ریشه های شکل گیری یک رابطه و تلاش برای جبران کمبودها بر اساس توانائی خوداست.
رابطه ای دوام میابد که افراد با نقاط قوت خود و نه پوشش ضعف هایشان کنار هم قرار گیرند.
صمیمیت واقعی تنها هنگامی ممکن است که دو طرف رابطه هویت مستقل و معقول خود را یافته، معنا و مفهوم زندگی خود را ترسیم نموده و در جهت آن حرکت می کنند.
تا زمانی که معنای زندگی یک فرد در وجود دیگری تعریف شود، چرخش انرژی رابطه، معیوب خواهد بود.
باید توجه داشت هویت مستقل به معنای شخصیت کامل و بی عیب نیست بلکه مقصود هویتی است که مسئولیت خود و مسیرش را آگاهانه پذیرفته است.
در چنین رابطه ای نه تنها اصطکاک ها به حداقل می رسد بلکه انرژی مضاعفی برای ساختن بوجود می آید.
بنابراین سعی کنید اگر در رابطه ای در شرایط توازن قرار ندارید، آن رابطه را مجددا تعریف کنید. این کار را با مراجعه به مشاور می توانید انجام دهید. به خاطر داشته باشید، قطع یک رابطه غلط با همه هزینه هایش، بهتر از ادامه دادن آن رابطه به هر بهایی است.